جدول جو
جدول جو

معنی سگ پوی - جستجوی لغت در جدول جو

سگ پوی
(سَ)
آواز پای وقت رفتن که به پویه ماند. (رشیدی). آواز پای را گویند بوقت آمدن و رفتن و به این معنی با شین هم آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سگ پوی
آواز پای بوقت آمدن و رفتن
تصویری از سگ پوی
تصویر سگ پوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگ دوی
تصویر سگ دوی
تکاپو و دوندگی بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ دو
تصویر سگ دو
سگ دوی، تکاپو و دوندگی بیهوده و بی فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبک پوی
تصویر سبک پوی
تندرو، روندۀ چابک و چالاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب پوی
تصویر شب پوی
رونده درشب، شب رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ آبی
تصویر سگ آبی
حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر، بیدست، سگ لاب، سقلاب، هزد، قندس
فرهنگ فارسی عمید
گرگ دو. دونده چون گرگ:
شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگرد
ببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز.
منوچهری.
گورساق و شیرزهره یوزتاز و غرم تک
پیل گام و گرگ سینه رنگ تازو گرگ پوی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 111)
لغت نامه دهخدا
(سَ کُ)
کشتنی است مثل کشتن سگ که آن را مؤاخذه نیست. (آنندراج) :
نشنیدی و وقت سگ کشی میگویی
انگار که گربۀ سیاهی کشتی.
یحیی کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دُو)
آنکه بسیار راه رود برای انجام کارهایی. که بسیار برای مقاصد خود به هر جا رود. که سخت بسیار راه تواند رفتن. (یادداشت مؤلف) ، آنکه فعالیت زیاد کند و نتیجه نگیرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بندروغ آب که میان آب نهند تا از گذرگاه بجائی دیگر روند. (فرهنگ اسدی چ پاول هورن)
لغت نامه دهخدا
چیزی است از اندرون آلات گوسفند و غیره که با شکنبه میباشد، (برهان)، معده حیوانات نشخوارکننده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سگلاب که سگ آبی باشد و او را بیدستر خوانند و به عربی قضاعه گویند و خصیۀ وی آش بچگان است که ضد بیدستر باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تگ و پوی باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 525) :
چو رویین پیران ز پشت سپاه
بدید آن تگاپوی و گرد سیاه.
فردوسی.
رجوع به تکاپو و تک و تگ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
مردم گیا باشد و آن را از آنجهت سگ کنی میگویند که هرکس آن را میکند میمیرد پس بوقت کندن اطراف آن را خالی کنند و طنابی آورند یکسر آن را بر کمر سگ و سر دیگر را بکمر گیاه بندند و سگ را نهیب دهند تا بدود. در آن اثناء آن گیاه از زمین کنده شود. گویند بعد از چند روز آن سگ میمیرد. میوه و ثمر آن را به عربی تفاح الجن خوانند. (برهان). همان مردم گیا که استرنگ گویند. (رشیدی). مردم گیاه است چون سگ میکند باین اسم موسوم شده و سگکنک مصغر سگ کنی است. (آنندراج). رجوع به سگ کنک شود
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ / دِ)
تیزرونده. تندرو:
از اندیشۀ دل سبک پوی تر
ز رای خردمند ره جوی تر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کسی که بسیار راه رود. که به هرجای رود. بسیاررو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مردم آزار. غریب آزار. (فرهنگ فارسی معین) :
تو سگدل و پاسبانت سگروی
من خاک ره سگان آن کوی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آواز پای هنگام راه رفتن. (ناظم الاطباء). آواز پای را گویند که آهسته روند در شب و به این معنی شلپوی و شیپوی (شب پوی) نیز آمده است. (ازبرهان) (از آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ / دُ)
تکاپوی و جستجوی بی فایده. (آنندراج). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سگروی
تصویر سگروی
مردم آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ دو
تصویر سگ دو
آنکه بسیار راه رود برای انجام کارهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب پوی
تصویر شب پوی
شبرو، آواز پای در نهایت آهستگی و خفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ دو
تصویر سگ دو
((~. دُ))
کنایه از فعالیت زیاد اما بی نتیجه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شب پوی
تصویر شب پوی
شبرو، صدای آرام پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سه پری
تصویر سه پری
((~. پَ))
تیری که سه پر مرغ داشته باشد، مجازاً، تیزرو
فرهنگ فارسی معین
خستگی ناپذیر، استقامت یا لجاجت در کاری، کینه جویی
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کلفت، جان سخت، سرسخت
فرهنگ گویش مازندرانی
صفت سگان از درندگی و سماجت داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
درپوش ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سر، آثار، ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپوش دیگ و قابلمه
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بلوک کسلیان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی آب زی
فرهنگ گویش مازندرانی